یادداشتی را که متن کامل آن را در زیر می خوانید نوشته ای از علی طاهری خطاب به رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری است که در آن به مساله رهبری در جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم و نیاز به قرار گرفتن فردی در مقام رهبری این جنبش از جانب جنبش کمونیسم کارگری و حزب اتحاد کمونیسم کارگری اشاره شده است. از آنجائیکه از به من بعنوان فرد مورد نظر در این چهارچوب نام برده شده است٬ دوست دارم به نوبه خود نقطه نظرات رهبری حزب را پیرامون مساله رهبری در جنبش سرنگونی٬ مختصات و ویژگی های آن و تلاش ما در این زمینه بیان کنم .
١ - تامین مساله رهبری در جنبش سرنگونی یک نیاز واقعی و حیاتی است. سرنوشت این جنبش به درجات زیادی به اینکه کدام نیروی اجتماعی در راس این جنبش قرار میگیرد و یا اینکه این جنبش را تحت الشعاع حرکت خود را قرار میدهند٬ گره خورده است. بطور مثال به میزانی که جریانات اصلاح طلب سبز حکومتی بتوانند در این جنبش نفوذ داشته باشند به همان اندازه هم سیاستهای مسموم و ارتجاعی خود را به این جنبش تزریق خواهند کرد٬ آن را عقیم و ناکار کرده و به شکست نزدیکش خواهند کرد. از طرف دیگر چنانچه جریانات راست پرو غربی بتوانند این جنبش را تخته پرش حرکت خود به سمت قدرت سیاسی حاکم تبدیل کنند٬ به همان درجه هم خواهند توانست مردم را از خواستها و اهداف دیرینه خودشان مبنی بر دستیابی به جامعه ای آزاد و برابر و مرفه برای همگان دور کنند و تلاش این مردم را بار دیگر به شکست خواهند کشاند. تنها قرار گرفتن جنبش کمونیسم کارگری و حزب سیاسی این جنبش٬ حزب رادیکال و افراطی اتحاد کمونیسم کارگری در راس این جنبش میتواند تضمین کننده پیروزی انقلابی این حرکت عظیم و تحقق خواستهای واقعی توده های مردم باشد .
از این رو تلاش برای تامین ملزومات رهبری این جنبش و قرار گرفتن در راس جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم یک مساله مبرم و حیاتی در حزب ماست. سیاستها و قطعنامه های حزب در این دوره اخیر از تحولات جامعه بیانگر تلاش برای ترسیم خطوط سیاسی و عملی نیازهای پیشروی و پیروزی این جنبش از نقطه نظر ما است. تلاش همه جانبه برای سازماندهى انقلاب کارگری٬ گسترش و تحکیم تشکلات حزبی و توده ای طبقه کارگر٬ سازماندهی اردوی اجتماعی کمونیسم کارگری و گرد آوردن جنبشهای رادیکال و آزادیخواه به گرد این پرچم٬ کاری است که در این دوران دنبال کرده ایم. تاکید میکنم حزب ما مصمم به ایفای این نقش حیاتی در جنبش سرنگونی است. ما پیروزی رادیکال و آزادیخواهانه این جنبش را در گرو چنین تحولی میدانیم .
۲ - اما به نظر من بر خلاف تصورات رایج در جامعه تامین رهبری در جنبش سرنگونی در گرو اعلام آمادگی فرد و یا جمعی از رهبران سیاسی جنبش اجتماعی ما نیست. مسلما اعلام آمادگی شرط لازم و نه کافی تحقق چنین ملزوماتی است. و اتفاقا بخش اصلی مساله همین شرط کافی است. نمیتوان شیپور را از سر گشاد آن به صدا در آورد. بلکه بر عکس٬ پیداش رهبری و قوام گرفتن آن در راس این جنبش محصول و تابعی از انتخاب سیاسی جامعه و قرار گرفتن افق و چهارچوبهای سیاسی چپ و رادیکال در راس اعتراضات مردم است. به میزانی که مبانی سیاسی و آلترناتیو اجتماعی مورد نظر ما مورد انتخاب مردم قرار بگیرد به همان میزان هم جنبش٬ حزب٬ و شخصیتهای حزبی ما به جلوی صف اعتراضی جامعه رانده خواهند شد. به این اعتبار تامین رهبری جنبش سرنگونی در گرو پذیرش "نه" اعتراضی ما به کل وضعیت موجود در جامعه است. در این راستا دوست دارم توجه علاقمندان را به بحث منصور حکمت در این زمینه جلب کنم. منصور حکمت در پاسخ به این سئوال که "مبارزه در سطح جامعه دارد گسترش پيدا ميکند و جنبش سرنگونى احتياج به رهبرى دارد. در غياب اتحاد اپوزيسيون، رهبرى جنبش چگونه بايد تامين شود؟ پاسخ میدهد :
"رهبرى محصول هژمونى سياسى است و نه معدل گيرى ميان جنبشها و يا قرار و مدار سياستمداران. پيدايش يک رهبرى در جنبش عمومى براى سرنگونى تابعى از دست بالا پيدا کردن يک افق است. وجود يک رهبرى واحد گواه اين است که توده وسيع مردم انتخاب سياسى خود را کرده اند. اين انتخاب بدوا يک انتخاب حزبى نيست. مردم در خطوط کلى ميان راست و چپ انتخاب ميکنند. آيا افق آلترناتيو در برابر رژيم اسلامى در خطوط کلى از نظر مردم يک افق و راه حل چپ است يا راست؟ اين سوالى است که قبل از بقيه پاسخ ميگيرد. آيا مردم در انداختن جمهورى اسلامى، به بالا، به قدرتهاى غربى و به اقتصاد بازار اميد ميبندند يا به نيروى خود، به چپ جامعه و به يک راه حل راديکال چشم ميدوزند. مردم چپ را ميخواهند يا راست را؟ اين سوال هنوز در ايران امروز باز است. اين انتخاب هنوز صورت نگرفته است. اگر ما بتوانيم افق چپ و انقلابى را به افق هژمونيک در روند سرنگونى رژيم اسلامى تبديل کنيم، آنوقت شخصيتها و احزاب عمده اين اردوى چپ در موقعيت رهبرى قرار ميگيرند. مردم در هر دوره چپ جامعه را با جريانات معينى تداعى ميکنند و آنها را پرچم و ظرف چپگرايى خود قرار ميدهند. يک دوره حزب توده اين نقش را داشت، يک دوره فدايى. امروز مردم ايران حزب کمونيست کارگرى(*) را سخنگو و بستر اصلى چپ در جامعه ميدانند. در نتيجه رهبرى تابعى از انتخاب سياسى مردم ميان يک راه انقلابى و يا غير انقلابى براى سرنگونى حکومت اسلامى است. حزب و جنبش ما مصمم است که اين رهبرى را تامين کند. همه فعاليت حزب کمونيست کارگرى معطوف به جداکردن مردم ايران از هر آلترناتيو و خط مشى بورژوايى و سوق دادن آنها به يک موضع چپ و انقلابى در تحولات سياسى جارى ايران است. شاخص پيشروى چپ در برابر راست در جنبش اعتراضى عليه رژيم اسلامى، بالا رفتن انتظارات مردم و نپذيرفتن نقطه سازشهايى است که هيات حاکمه و اپوزيسيون بورژوايى قدم به قدم جلوى مردم قرار ميدهند. دوم خرداد يکى از اينها بود. مردم نهايتا تن ندادند. جنبش ملى اسلامى احتمالا هنوز چند فرمول ديگر براى همزيستى مردم با يک رژيم اسلامى اصلاح شده در آستين دارد. اينها را بايد يک به يک منزوى کرد. اپوزيسيون بورژوايى بيرون حکومت در مقطعى وارد صحنه خواهد شد تا نقطه تعادلهاى جديدى که متضمن حفظ شالوده قدرت طبقاتى اش است را بعنوان پيروزى جنبش مردم جا بزند. ما بايد مدام مردم را به فراتر رفتن از اين چهارچوبها فرا بخوانيم. ما بايد بعنوان سخنگويان و مناديان "نه" بزرگ مردم به کليت استبداد و استثمار و تبعيض و ارتجاع در صحنه سياسى ايران ظاهر بشويم. هرچه اين نخواستن عميق تر و همه جانبه تر بشود، رهبرى کمونيستى بر جنبش اعتراضى بيشتر تثبيت ميشود. از نظر عينى روند اوضاع به نفع ماست، چون نقطه سازشهاى مورد نظر هيات حاکمه و اپوزيسيون بورژوايى از نظر عينى پاسخ نيازهاى اقتصادى و سياسى و فرهنگى جامعه ايران امروز نيست. بحران اقتصادى - سياسى - فرهنگى سرمايه دارى در ايران به سادگى قابل تخفيف دادن نيست ."
(*) منظور حزبی نیست که تحت این نام اکنون فعالیت میکند. رهبری سازشکار و پوپولیست حمید تقوایی هر گونه پیوند این حزب را با تاریخ واقعی و سیاسی آن گسسته است. حزبی که جریان موسوی و کروبی را در "کنار مردم" و "همراه مردم" میداند٬ یک روز با جنبش ارتجاعی سبزها و روز دیگر به ناسیونالیستهای پرو غربی نزدیک میشود٬ کوچکترین ربطی به حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت ندارد. حزب "اکس کمونیست کارگری" است .
۳ - ما تاکنون بارها شاهد شکست تلاش جریانات دست راستی جامعه در این راستا و بمنظور شکل دادن به "رهبری" اعتراضات جاری در جامعه بوده ایم. تجربیات کج و کوله برخی از جریانات چپ سازشکار از جمله جریان حمید تقوایی را هم به این مجموعه باید اضافه کرد. جامعه دست رد به مجموعه این اقدامات زده است. و باید گفت که این نشانه درایت سیاسی مردم است. از این تاریخ و تجربیات باید آموخت. جامعه ایران جامعه پخته ای است. خام و کم تجربه نیست. شاید جریانات دست راستی با ضرب تبلیغات و رسانه های پر قدرت بتوانند فرد مورد نظر خود را بمثابه "رهبر" به جامعه حقنه کنند. شاید این پروسه نقش و جایگاه برجسته ای در مجموعه گزینه ها در صفوف این قطب باشد. اما برای ما کمونیستهای کارگری مساله اساسا به شکل دادن به افق سیاسی اعتراضات و تبدیل شدن به جریان رهبر و سازمانده اعتراضات فی الحال موجود گره میخورد. جریانات دست راستی عمدتا از طریق بند و بست٬ سازش٬ یا کلا تحولاتی از بالا میتوانند به قدرت نزدیک شوند. برای ما مساله اما در گرو ترسیم افق سیاسی این تحولات٬ قرار گرفتن در راس "نه" اعتراضی جامعه٬ تبدیل شدن به جریان و حزب رهبر و سازمانده شدن است. تمایز و تفاوت پاسخ به این نیاز توسط جنبشهای متفاوت اجتماعی را باید شناخت. ما نمیتوانیم به همان شیوه ها به قدرت نزدیک شویم که جریانات راست برای پیشروی خود ترسیم میکنند. اتفاقا چنین تمایزی برای ما یک نقطه قدرت است. زمانیکه جامعه بپاخواسته است٬ تحول از پایین مجرای اصلی تحولات در جامعه است٬ این چپ و کمونیسم و آلترناتیو انقلابی است که به جلو رانده میشود. از این رو ما در عین تلاش برای ایجاد بیشترین زمینه های دسترسی به گسترده ترین بخشهای جامعه٬ در عین تلاش برای ترسیم هر روز سیمای سیاسی آلترناتیو خود و نقد جریانات راست و سازشکار٬ در عین حال میکوشیم که صفی از رهبران و چهره های سیاسی شناخته شده را در جلوی جامعه قرار دهیم.
۴ - جنبش کمونیسم کارگری دارای چهره ها و شخصیتهای متعددی است که هر کدام میتوانند و باید در ظرفیت رهبران اعتراضی بخشهایی از جامعه ظاهر شوند. گرد آوردن و متحد کردن این چهره ها و شخصیتها به دور سیاستهای حزب اتحاد کمونیسم کارگری یک حلقه اساسی در تامین ملزومات رهبری کمونیستی بر جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم است.
***
ضميمه: نامه على طاهرى
علی جوادی رهبر جنبش سرنگونی طلبی در ایران
جامعه ایران وارد فاز تازه ای از مبارزات سیاسی اجتماعی اقتصادی فرهنگی شده است. شعر و هنر عمومی٬ برنامه های تلویزیونی٬ رادیوها٬ اخبار گوشه و کنار همه وهمه از ورود به یک مرحله جدید اجتماعی خبر می دهد. اعدام و شکنجه بیداد می کند. گرسنگی و گرانی امان از مردم بریده است. عقل محافظه کارترین اقشار هم دستور به تغییر میدهد. عنقریب است که شیشه عمر منحوس رژیم آدمکشان خمینی به پایان برسد. لحظه هیجان انگیزی که به قیمت خون یک نسل بدست آمده است. هر کس که تصمیم گرفته که بایسته و شایسته است که جمهوری اسلامی را باید انداخت با این سوال روبرو میشود که با کدام ابزار؟ با کدام رهبری؟
مسلما تمام سازمان ها و احزاب جنبش های مختلف از سلطنت طلبان بورژوا تا مجاهد خلق پوپولیست تا کمونیست های رادیکال و در نهایت امر کمونیست های کارگری هر کدام آلترناتیو و ابزارهای تعریف شده خودش را دارد. حتی جنبش های ارتجاعی همانند دوخرداد هم برای تغییر از درون چاره اندیشی می کند. تز می دهد و چرند می بافند .
اما قبل از اینکه به سراغ کارآیی این راهکارها رفت باید سری به درون اجتماع زد. رهبران انقلاب های مختلف چه با خصلت کارگری و چه با خصلت بورژوایی همگی متفق القولند که هر جامعه مکانیسم های متفاوت مبارزاتی را میطلبد و فی المثل مدل انقلاب روسیه قرار نیست در آلمان پیروز شود و هر گونه کپی برداری باعث شکست تغییر و انقلاب می شود .
در رابطه با ایران وقتی به پای حرف مردم معترض و مبارز می نشینی همگی بر یک نکته تکیه میکنند: سرنگونی جمهوری اسلامی به یک رهبر احتیاج دارد. جنبش های ملی اسلامی و راست پرو غرب به سرعت این مکانیسم را جذب کرده اند و رهبر سازی کرده اند. حتی امثال مجاهد رییس جمهور و دولت تعیین کرده اند. اما جنبش کمونیسم کارگری با تمام اعتبار عظیمی که دارد به علت های مختلف از این پدیده به سادگی گذشته است. که اینجا به آن اشاره می کنم :
١ - خود کم بینی: روحیه ای که منصور حکمت اسم آن را جونیوریسم سیاسی مینامد. و مثال میزند کمونیست ها عمری باید اندیشه بدهند کتاب بنویسند و سر فرصت قدرت را دست احزاب بورژوایی بدهند .
۲ - فرق نگذاشتن بین لیدری حزبی و لیدری اجتماعی سیاسی: مسلما حتی بعد از تشکیل شوراها احزاب کمونیست کارگری به نمایندگانی احتیاج دارند. به سخنگوهایی احتیاج دارند. دو نفر روی یک صندلی نمی توانند بنشینند. اما حق ابراز نظر از کسی که در مقام سخنگوی سیاسی نیست گرفته نمیشود. احزاب بورژوایی ما کمونیست ها را با دیکتاتور مقایسه میکنند اما وقتی نوبت قدرت سیاسی می شوند معلوم می شود که داشته اند فرافکنی میکرده اند. این رعب و وحشت را باید به کناری زد .
چرا علی جوادی؟
ممکن است بعضی از بیرون ما فکر کنند چرا علی جوادی؟ اما برای ما اسم و شخص خاصی مهم نیست. درجه اول به پیروزی رساندن یک انقلاب اجتماعی سیاسی و برپایی جامعه مرفه و آزاد رل اصلی را بازی می کند. آیا نمی شد کس دیگری جای علی جوادی را بگیرد؟ این امکان وجود داشته و وجود دارد. اما در شرایط کنونی حاضر علی جوادی واجد این خصلت بالقوه رهبری است. دلیل این امر چیست؟ من شخصا به سه نمونه برخورد از نزدیک برای ثبت در تاریخ اشاره می کنم :
١ - اعتصاب عمومی دانشگاه خوراسگان اصفهان در سال ١۳۸۲
در این اعتصاب گسترده که به تعطیلی دانشگاه انجامید و اعتراض دانشجویان به آپارتاید توهین آمیز جنسی در دانشگاه بود٬ دانشجویان ده نماینده 5 دختر و 5 پسر انتخاب کردند. هر ۵ نماینده دختر پس از آشوبی که بپا شد دکتر جوادی را آلترناتیو خود می دانستند .
۲ -اعتصابات در پتروشیمی و پالایشگاه اصفهان
علی جوادی یک شخصیت سرشناس در بین کارگران نفت در بخش پتروشیمی و پالایشگاه است. کارگران در بحث های دسته جمعی که من از نزدیک شاهد بودم علی جوادی را با سوادترین رهبر اپوزیسیون می دانستند و در اعتصاب بیست روزه مدام رجوعشان به رادیو انترناسیونال و بحث های علی جوادی بود .
۳ - مباحثات خیابانی مردم
شخصا شاهد بودم در خیابان رباط اصفهان چند جوان جمع شده بودند و من رهگذر از میان کلمات آنها اسم علی جوادی را شنیدم . این فاکتها که کم نیستند را بعنوان یک رهبر سرشناس در میان مردم میتوان اسم برد. البته اینها کافی نیست. قدرت تئوریک و پراتیک علی جوادی را بعنوان گزینه های دیگری می توان اسم برد . اینکه برای ما کمونیست ها میان یک رهبر و یک عضو ساده فرقی نیست و فقط این نامها مسئولیت بزرگتری را بدوش کسی میگذارد. ما کمونیست ها چیزی برای از دست دادن نداریم. اما مادامی که از پر کردن این خلا اجتماعی در جنبشمان ناتوان بمانیم افق های پیروزی کم رنگ و کم رنگ تر خواهد شد .